به صحرای خرد
میرسد رود احساس
میدود در میان کاکتوس های عقل
تن بی رنگش زخم های آسمانی رنگ میگیرد
قطره قطره اش با تیغ های کاکتوسان فراموش میشود
میخورد خرد
آرام آرام دودندگی های احساس خیس را
زمین خشکیده ی خرد
میدمد ترک را به پوست خویش
ذره ذره نوشیده میشود احساس
در صدای تاریک مرگ