اگه من متوهمم، پس شما هم توهماتمید!

به گردنم بندازید تا فراموشی رو به یاد بیارید!

اگه من متوهمم، پس شما هم توهماتمید!

به گردنم بندازید تا فراموشی رو به یاد بیارید!

تمام چیزی که باید بدونی همینه که
من یه نویسندم!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بلاگ بیان» ثبت شده است

مخاطب خاص

پنجشنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۲، ۰۹:۲۵ ق.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

مخاطب خاص 

من تورا نمیشناسم

درست شنیده ای

میشود هم ناشناخته و هم خاص باشی

چون که خواننده و ناشناخته ای

مخاطب خاص

جهان کبود است و روز کبودتر

تاریکی روشن تر است و شب زیباتر

تو به انتخاب خود سرنوشت را زخمی میکنی

خونش را همچون حشره ای میمکی و به آن تبدیل میشوی

مخاطب خاص

چشمانت را باز کن

دنیا سراسر پرتگاه است

دست و پای قلب میشکند 

و دیگر هیچگاه قدرت اولیه را ندارد

مخاطب خاص

یاد بگیر و خاص باش!

خورشیدی که مهتابی بود

سه شنبه, ۱۶ اسفند ۱۴۰۱، ۰۸:۰۷ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

کتی پاره به تن مردمان سرزمینم بود

زمستان بود

و زمین هر بار بالا تر میرفت

حال آنقدر بالا رفته بودیم که جز سرما

مردمی در بین ما قدم نمیزد

می آمدند

فتحمان میکردند

و دست های ما یخ زده برای پایین رفتن از این سرما

و در دنیایی که شب بود و شب بود و شب

خورشید نیز مهتابی بود

خودخواه باش!

جمعه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۱، ۰۱:۳۷ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

خودخواه باش، کسی جز تو برای تو نمیخواد

کسی جز تو برای تو نمیخنده

کسی جز تو برای تو گریه نمیکنه

کسی جز تو برای تو کتاب نمیخونه

خودخواه باش که خودخواه بودن همون خودخواستنه!

نویسنده: تورمالین💫

کپی نشه!

فردا

پنجشنبه, ۱۱ اسفند ۱۴۰۱، ۰۶:۱۱ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

و فردا به امروز گفت

به دیروز خوش آمدی ای نوجوان کهنسال

نمیدانستم از روح موسپیدم فهمید

یا جسم جوانم

کدامین را برای دروغ بپوشانم 

تا که نقشش را بازی نکند؟

تو همانی!

چهارشنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۱، ۰۱:۴۹ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

تو همانی

همان مسیر خشکیده برای درختان احساس من

همان ستاره ی مرده

به انتظار لطف شب های من

همان گل سرخ دو روزه

نشسته چشم به راه باغ صد ساله ی منن

تو همانی

همان عشقی خط خطی شده

در مقابل جوهر احساس من!

ماه تنها

سه شنبه, ۹ اسفند ۱۴۰۱، ۰۸:۳۴ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

🍂ماه، تنها در کنج شب گرفتار نخ هایی آویزان بود

🍂نوشیده نور خورشید و دارد صدای دریا

🍂خو گرفته با چشمان تنهای تو بود

🍂میبیند که میرقصی بی مسیر برای فردا

🍂سپیده دم ماه را چنگ زد و شد ناپدید از چشم ما

🍂زدیم تازیانه بر قلم که نیست بدتر از این چاه

🍂لحظه لحظه خوابید در بستر ساعت 

🍂و من شب را نزیسته ام

🍂آرام آرام در کنار پنجره بر شانه انتظار

🍂تمام روز را بی خنده گریسته ام

ما یاد گرفتیم...

دوشنبه, ۸ اسفند ۱۴۰۱، ۰۳:۲۰ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

بعضی از ما یاد گرفتیم جای بقیه حرف بزنیم

چون فراموش میکنیم اونها هم زبون دارن 

و اگه دلشون بخواد میتونن نظر بدن

میتونن مخالفت کنن

میتونن فراموش و یا به یاد بیارن

اما یسری از ما باید یادآور بشیم

گاهی حتی دلیلشم نمیدونیم

اما میگیم خوبه

گناهه

ثوابه

بده

خلاصه هر بهونه ای میارریم که بگیم

آی تویی که حرف نمیزنی

من بهتر میدونم تو اون حرفای نگفتت چیا ریخته شده!

روح زیبای تو

شنبه, ۶ اسفند ۱۴۰۱، ۰۳:۳۹ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

حرف هایم را باختم

به چشمانی که همیشه بر ماه برنده بودند

بخاری برای باران بیشتر آسمان شدم

برای بارانی که تو بودی و بر من آتش میباریدی

جسمم را ناتوان دیدم

در مقابل روحی که توانمند تر از خدا هم بود

کافری در راه خدا شدم

در مقابل الهه ای که نامش تو بودی!

برخیز

سه شنبه, ۲ اسفند ۱۴۰۱، ۰۵:۱۳ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

شد رسوا اقتدار قامت عقل
آنگاه که شد رهنما از ابتدا، فطرت رذل
صدا کرد کینه را و گفت درود
زین پس در این غم خانه خواهی سرود
گم گشت به جرم حقیقت سرشت
کودکان عقل مردند در این سرنوشت
ای مرده در تن زندگان فریب
برخیز و بدان تویی شد در اینجا غریب
بدان سر فردا و نکن این غفلت تماشا
بدان که میسازد تلاش قدمت کیمیا

نظرسنجی*

دوشنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۱، ۰۱:۱۰ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

اگه خونتون میتونست حرف بزنه راجب شما و خونوادتون چی میگفت؟

کدوم بخش از خونتون از شما متنفره؟ نظرش راجبتون چیه؟

کدوم بخش از خونتون عاشقتونه؟ راجبتون چه فکری میکنه؟