بره ی شیاطین
و در سرزمینی به نام جهنم نفس را تازه کرد
بی بال های سرخ و بی نفس های داغ
میدوید همچو تیزپایان و میرقصید همچون پریان
میخندید با صدایی کودکانه
شیاطین شکستندِ نفس های ولرمش را
بریدند رقص های فرشته گونش را
دوختند لب های خندانش را
او بره ی شیاطین بود
شیاطینی که در سرزمینی به نام بهشت مقتدر بودند!