اگه من متوهمم، پس شما هم توهماتمید!

به گردنم بندازید تا فراموشی رو به یاد بیارید!

اگه من متوهمم، پس شما هم توهماتمید!

به گردنم بندازید تا فراموشی رو به یاد بیارید!

تمام چیزی که باید بدونی همینه که
من یه نویسندم!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته غمگین» ثبت شده است

بره ی شیاطین

چهارشنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۲، ۱۲:۳۴ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

و در سرزمینی به نام جهنم نفس را تازه کرد

بی بال های سرخ و بی نفس های داغ

میدوید همچو تیزپایان و میرقصید همچون پریان

میخندید با صدایی کودکانه

شیاطین شکستندِ نفس های ولرمش را

بریدند رقص های فرشته گونش را

دوختند لب های خندانش را

او بره ی شیاطین بود

شیاطینی که در سرزمینی به نام بهشت مقتدر بودند!

 

شیرینی تلخ

پنجشنبه, ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۲۵ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

نوازش های روزانه ی آدمک های قلبم
بار ها توی مغزم تکرار میشن

برای خودشون مقامی میشن

آیا قراره این پادشاه

همه چیز رو بسوزه
یا برای اولین بار
توی قلبم گل های بدون تیغ بکاره؟!

انگار زمان بهم یه سیب سرخ تعارف میکنه

و جز چشیدن راهی برای فهمیدن مرگ یا زندگی ندارم
روز ها کنار تو‌ نمیگذرن

بلکه سوار بر قایقی میشن و توی احساساتم تمام دریاشو سیر میکنن

موج هامو میشکنن و صدای ماهی هامو به عمق میبرن
تلخه یا شیرین؟
انگار یه تلخیه خیلی شیرین
یا یه شیرینیه خیلی تلخ
نمیدونم،
این قلبمه که انتخواب میکنه
نه من

و تو

تورو هم اون انتخاب کرده

نه من!

تنهایی

يكشنبه, ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ۰۸:۱۶ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

و تنهایی در سرزمین ابدیت ماندگار شد

قصری از خیال را برای قدم هایش گزید

عبایش را به دور گلوی احساس کشید

و غم فریاد زنان به خانهی راوی پناه آورد

تو همانی!

چهارشنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۱، ۰۱:۴۹ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

تو همانی

همان مسیر خشکیده برای درختان احساس من

همان ستاره ی مرده

به انتظار لطف شب های من

همان گل سرخ دو روزه

نشسته چشم به راه باغ صد ساله ی منن

تو همانی

همان عشقی خط خطی شده

در مقابل جوهر احساس من!

روح زیبای تو

شنبه, ۶ اسفند ۱۴۰۱، ۰۳:۳۹ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

حرف هایم را باختم

به چشمانی که همیشه بر ماه برنده بودند

بخاری برای باران بیشتر آسمان شدم

برای بارانی که تو بودی و بر من آتش میباریدی

جسمم را ناتوان دیدم

در مقابل روحی که توانمند تر از خدا هم بود

کافری در راه خدا شدم

در مقابل الهه ای که نامش تو بودی!

فقر

چهارشنبه, ۳ اسفند ۱۴۰۱، ۰۲:۰۰ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

ریشه گیتار کرده ام در خاک تر تاریخ
دست به دست هم میدهند ابرووانت
به هنگام شنیدن اسم سالانه ی من
شده ام دشنام آنگاه که اسمم میدود در قلمرو گوش
بیش از آنم
بیش از سکه هایی بلعیده شده با زر
بیش از لباس های لمس شده با پارگی
تو میگویی که من آشنای چشمان تو ام
اما به هنگام گشودن نام من
نیست جز ندامت بر زبان تو
من آنم که گر باشم شوم پاداش
گاه میشوم سنگینی قلب پدری
و گاه چال گونه ی فرزندی
سرودند آواز نام مرا بیچارگی
می آیم و میسرایم قدمی
و جاده هایی میدوند
آنگاه که رد پایم میبوسد زمین را
و تو خواهی خواست که کدامین ورق را بخوانی
کدام وارونه پوشیده است و کدام درست
نخوان مرا در قفس بیچارگی
که من زندان بان لبخندم و تو نمیدانی