اگه من متوهمم، پس شما هم توهماتمید!

به گردنم بندازید تا فراموشی رو به یاد بیارید!

اگه من متوهمم، پس شما هم توهماتمید!

به گردنم بندازید تا فراموشی رو به یاد بیارید!

تمام چیزی که باید بدونی همینه که
من یه نویسندم!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نویسندگی» ثبت شده است

برخیز

سه شنبه, ۲ اسفند ۱۴۰۱، ۰۵:۱۳ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

شد رسوا اقتدار قامت عقل
آنگاه که شد رهنما از ابتدا، فطرت رذل
صدا کرد کینه را و گفت درود
زین پس در این غم خانه خواهی سرود
گم گشت به جرم حقیقت سرشت
کودکان عقل مردند در این سرنوشت
ای مرده در تن زندگان فریب
برخیز و بدان تویی شد در اینجا غریب
بدان سر فردا و نکن این غفلت تماشا
بدان که میسازد تلاش قدمت کیمیا

نظرسنجی*

دوشنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۱، ۰۱:۱۰ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

اگه خونتون میتونست حرف بزنه راجب شما و خونوادتون چی میگفت؟

کدوم بخش از خونتون از شما متنفره؟ نظرش راجبتون چیه؟

کدوم بخش از خونتون عاشقتونه؟ راجبتون چه فکری میکنه؟

من منم!

يكشنبه, ۳۰ بهمن ۱۴۰۱، ۰۱:۴۰ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

من عاشق مردمم
اما میتونم روز ها ازشون متنفر باشم
من رو یک متنفر نخون
من متنفر از خیلی از غذاهام
اما روزایی مطمئن نیستم چطور میتونم ازشون بگذرم
من رو یک عاشق نخون
من عاشق بچه هام
اما روزهایی میان که تنفر تنها اسمیه که میتونم رو احساسم بزارم
من رو یه متنفر نخون
و من احساس میکنم
منطقی فکر میکنم
گاهی عاشقم و متنفرم
گاهی مهربون و سنگدلم
و من روز هایی حتی وجود ندارم
و تو هیچوقت نمیفهمی من واقعا کجا وجود دارم
کجا احساس میکنم و کجا دیوانه میشم
کجا حرف میزنم و کجا سکوت میکنم
ادعا نکن من رو میشناسی
حتی خدا هم دیگه نمیدونه کجای کار شیطون اشتباه بوده!

یکی بود یکی نبود

چهارشنبه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۱، ۰۲:۳۷ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۴ نظر

یکی بود، یکی هم نبود

زیر گنبد برنده ای که کبود نبود

خون کسایی که نبود

چکه میکرد رو اونکه بود

حالا اونی که نبود کی بود؟

نمیدونم تقدیر بود

سرنوشت بود

به قول یسریا خواست خدا بود که مرده بود

خنده های دوران دیروز هامون بود

هر چی که بود انگاری فقط بود

بدون اینکه بدونیم شدیم نبود

اونکه بود کی بود؟

اونم نبود

یادش رفت وجودشو حاضر کنه

پس شد چی؟

یکی نبود، یکی دیگه هم نبود

آفرین عمو

نزدیکی دور

سه شنبه, ۲۵ بهمن ۱۴۰۱، ۰۲:۰۶ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۱ نظر

 

جدایی تنمان را به سوی خود میکشاند
اشک کودکی خندان میشود در قلمرو گونه هایم
نمیدانم سرنوشت همیشه
اینگونه خنده را به لب های خود میبافد
یا که فقط بازیگری هستیم
در نمایشگاه زندگانی او
خیابان های شهر امشب
بی قطره ای سخت بارانی اند
نام تو نه در چشمانم
اما در گوش هایم دیده میشود
و در دهانم شنیده میشود

انگار که توهم و خیال
سرزمین عقل بی حصارم را به نام خود کردند
سبزه های تفکرم را با دستان خویش میکارند
و درختان منطقم را آنها بارور میکنند
میخندم
آنقدر بلند که دور هم آنرا نزدیک بشنود
میگریم
آنقدر شدید که توفان هم
لباس بارانش را برای چشمانم از تن رها کند

نقاشی ستاره

دوشنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۱، ۰۱:۳۹ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۲ نظر

نقاشی از آرزو هایم بر روی ورق زندگی کشیدم
ستاره هایی بی رقیب برای ماه
درخششی پر نام تر از خورشید کهکشان ها
اما روح من دید که چگونه
کابوس هایم بر روی ورق
جسد آرزو را به تن کرده بودند
بال های فرشتگان بی گناه را
با گناهشان هدیه ای برای شیطان کرده بودند
و من خیال کردم که ستاره های سپیدم
خون هایی به رنگ گناه میریختند.

هیولای زیر مغز

يكشنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۱، ۰۲:۳۱ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

در سرزمین گم شدگی ها

خیال میکنم که پیدا گشته ام

اما آنچه بیدار میشود در سرزمینم

چیزی جز سایه ی خوابیده به زیر هیولایم نیست

هیولایی که میداند لبخند هایم با خنجر گریه فرار میکنند

هیولایی که میداند که غروب ماه هایم در کدام سیاره است

فرار میکنم

میگویم

هیولا چیزی جز توهم توهمات من نیست

صحرای خرد

يكشنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۱، ۰۱:۴۱ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

به صحرای خرد

میرسد رود احساس

میدود در میان کاکتوس های عقل

تن بی رنگش زخم های آسمانی رنگ میگیرد

قطره قطره اش با تیغ های کاکتوسان فراموش میشود

میخورد خرد

آرام آرام دودندگی های احساس خیس را

زمین خشکیده ی خرد

میدمد ترک را به پوست خویش

ذره ذره نوشیده میشود احساس

در صدای تاریک مرگ

آسمان

شنبه, ۲۲ بهمن ۱۴۰۱، ۰۱:۵۱ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

آسمان

تن نرم ابر را خنجر خویش کرد

و بوسه ی باد را 

همچون ربانی به دور شمشیرش کرد

بر تن زمین زخم کشید و بر روی ترک هایش

یاقوت هایی گل نام به زمین آویختند

پاییز گرم

جمعه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۱، ۱۰:۴۱ ب.ظ | Tourmaline Mask | ۰ نظر

پاییز 

همان سرمایی بود 

که گرم در تنم میدرخشید

پاییز

توهمی بود به سبک حقیقت

و حقیقتی به صداقت دروغ

پاییز

جهانی سبز نبود

اما به رنگ خورشید میوزید

و پاره میکرد

هر زوزه ی گرگان را...